درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

ابراز احساسات به سبک بابایی

امروز می خوام با طول 11 سانتی متری و وزن 110 گرمیم توی هفته 16 از باباییم بنویسم شاید این روزا به دلیل اینکه من تو شکم مامانی هستم .... فقط از خودم و مامانی بنویسم و حضور بابایی تو خاطراتم کمرنگ به نظر بیاد... اما اصلا اصلا این طور نیست... با اینکه بابایی زیاد از بچه ها خوشش نمیاد... و بیشتر به خاطر مامانی بود که رضایت به اومدن من داد... ولی تو این مدت انقدر که بابایی هوای منو داشته مامانی به فکرم نبوده از وقت گرفتن پیش یه دکتر خوب بگیر تا غذاهایی که واسه من خوبه.... روزهایی که مامانی خیلی حالش بده و حال خوردن غذا را نداره.... بابایی با گفتن بچه الآن گرسنه است وجدان مامانی را بیدار می کنه و اینطوری مامان سعی می کن...
28 خرداد 1391

اولین رو نمایی

اینم اولین عکس از نمای کلی درسای مامان چند وقت پیش که مامانی رفت دکتر، دکتر براش سونویNT و آزمایش غربالگری نوشت... از اون روز استرس مامانی بیشتر شد و همش نگران بود... بابایی هم با گفتن یکم استرس طبیعیه سعی می کرد آرومش کنه.. مامانی خیلی نگران من بود.... نگران اینکه نکنه به خاطر اینکه اولین بارداریشه به اندازه کافی مراقبم نبوده باشه... منم که هنوز بلد نبودم چطوری ابراز احساسات کنم و آرومش کنم... باعث شدم حالش بدتر بشه و یه روز کامل حالت تهوع شدید داشت... فردا صبحش که دیگه خیلی حالش بد شده بود به اتفاق بابایی رفتن دکتر.... خانوم دکتر به مامانی یه سرم داد که بعد از زدن سرم هم حالش بهتر نشد... از اونجایی که آخر هفته عرو...
24 خرداد 1391
1